loading...
دو کبوتر....
همراه همیشگی بازدید : 2 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
در خبر است از اضرار (كه) گفت : به نزدیك معاویه بودم . مرا گفت :از صفت علی ، ما را بگوی . گفتم : مرا از این معاف داری ؟ گفت : نه . گفتم : به خدای كه بی خوابی اش بسیار بود و خوابش اندك . همه اوقات شب و روز كتاب خدای می خواندی ، حجابش نبودی و به خوش عیشی مشغول نشدی . به خدای كه وی را دیدم در میانه شب كه به محراب ایستاده بود و برخود می پیچید چون مار گزیده یتململ تململ السلیم و یبكی بكاء الحزین و می گفت : ای دنیا خود را بر من عرضه می داری یا به من تشوق می نمایی ؟ سخت دور افتاده ای ! مرا با تو هیچ رغبت نیست و بر تو هیچ حاجتم نیست ، تو را سه طلاق داده ام كه با توام هیچ رجوع نباشد و می گفت : آه ! آه ! از درشتی راه و دوری سفر و اندكی زاد. معاویه بگریست و گفت : بس یا ضرار! به خدای سوگند كه چنین بود علی بن ابی طالب ، امامت و وصیت و عترت پاك ، وی را بود و بیعت فتح و بیعت رضوان وی را بود. دوست خدای و رسول بود،حق با او بود و او با حق.
داستان عارفان / کاظم مقدم
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    --

    آمار سایت
  • کل مطالب : 97
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 58
  • بازدید کلی : 3,583
  • کدهای اختصاصی