دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای ما
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن ما
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
كه ما کبوتريم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پريم...
گنبد طلای تو آشفته می کنه
دل یاد حاجت ناگفته می کنه
من رو سیاهم و همین تو را آزرده می کنه
صحن و سرای تو بی تاب می کنه
چون دلبری که دلباختشو بی خواب می کنه
مهرت به قلب من از بچگی نشست
یاد تو می کنم هر وقت دلم شکست
پر می کشه دلم با کفترای تو
هستیمو زندگیم ..
مولا فدای تو
گنبد طلای تو
دیوونه میکنه
دل یاد کعبه شش گوشه میکنه
من از تو یا رضا
تو از خدا رضا
میمیره قلب من .. از تو جدا رضا
هم دل خود تویی .. هم دلبری رضا
دل هدیه میکنی .. دل میبری رضا
با یک نظر فقط .. اعجاز میکنی
حتی جهنمو دلباز میکنی
گنبد طلای تو .. دیوونه میکنه
دل یاد کعبه شش گوشه میکنه
خدایا دستمون رو بگیر
صدامون به هيچ كسي جز تو نميرسه
ساقی بیا که از مدد بخت کار ساز / کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
نامم ز کارخانه عشاق محو باد / گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من / گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد / گویی که تیغ توست زبان سخنورم
شاید کسی که روزی با شما خندیده است را از یاد ببرید
اما هرگز آنرا که با شما اشک ریخته است را فراموش نخواهید کرد
میتوان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب کرد و هم شب را روز
میتوان با هیچ ساخت
میتوان صد بار هم
مهربانی را
خدا را
عشق را
با لبی خندان تر از یک شاخه گل تفسیرکرد
میتوان درفکرباغ ودشت بود
عاشق گلگشت بود
میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت:
”خوبی از هرچیز دیگربهتراست“
باید دانست:
" جاده های زندگی را خدا هموار می کند
کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ... "
پس اینقدر آه و ناله چرا... ؟
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد...
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینهٔ خدای نما میفرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
تعداد صفحات : 10